شماره ١١٨: نامنفعلى گريه کن و چون مژه تر شو

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نامنفعلى گريه کن و چون مژه تر شو
خشک است جبين يکدو عرق آينه گر شو
حيف است رعونت دمد از جوهر ذاتت
گر تيغ کنندت تو چو آينه سپر شو
جيبى که ندارى نفسى نذر جنون کن
گر شب دمد از محفل امکان تو سحر شو
تسليم از احباب تغافل نپسندد
گر نيست ادب سر بزمين دست بسر شو
ضبط من و ما انجمن آراى شهود است
چون سرمه زتنبيه زبان نور نظر شو
گر حسن کلام آينه داردم پيريست
در خلق ضيافتکده شير و شکر تو
اى بيخبر از صحبت جاويد قناعت
مستسقى بيحاصلى آب گهر شو
اميد سلامت بجز آفات ندارد
کشتى شکن و ايمن از امواج خطر شو
خواب عدمت به که فراموش نگردد
از بيضه برون در طلب بالش پر شو
در نامه و پيغام يقين واسطه محو است
بر هر که رسانى خبر از يار خبر شو
هر حرف جنون تهمت صد پست و بلند است
اى نقطه تحقيق و بى زير و زبر شو
(بيدل) بتکلف ره صحراى عدم گير
زان پيش که گويند ازين خانه بدر شو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید