شماره ٨٩: اى بيخبر بدرد دل ما رسيده رو

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى بيخبر بدرد دل ما رسيده رو
شور سپند محفل حسرت شنيده رو
از پيچ و تاب دام هوس احتراز کن
زين دود همچو شعله غبار کشيده رو
زين گلستان که رنگ بهارش ندامتست
محمل بدوش آه چو صبحى دميده رو
آخر ازين زيانکده نوميد رفتنست
خواهى رفيق قافله خواهى جريده رو
در گلشنى که رنگ بهارش ندامتست
اى شبنم بهار تماشا نديده رو
چون شعله در طريق فنا اضطراب چيست
ضبط نفس کن و قدمى آرميده رو
در تنگناى خانه گردون هلال وار
خواهى سرت بسقف نيايد خميده رو
اى صبح کاروان فنا سخت بيکس است
بر روى خود همان نفس خود دميده رو
کيفيت گداز دل از مى رساتر است
يکجرعه از قرابه ما هم چشيده رو
شايد زترک جهد بجائى توان رسيد
گامى درين بساط بپاى بريده رو
ما از در اميد وصالت نمى رويم
کو دل بحسرت آب شو و خون زديده رو
پيغام حسرت من (بيدل) رساندنى است
اى اشک يار ميرود اينک دويده رو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید