شماره ٥٧: گر زبزم آن بت ساقى لقب آيد بيرون

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر زبزم آن بت ساقى لقب آيد بيرون
شيشه ها جام بکف تا حلب آيد بيرون
تا بجشمش نگرم ديده شود ساغر مى
چون برم نام لبش گل زلب آيد بيرون
گر زند بال هوا دارى مست نگهش
تا ابد مروحه برگ عنب آيد بيرون
ننگ غيرتکده عشق بعرض آمده ايم
همچو تبخال که از جوش تب آيد بيرون
پرده نامه سياهان ندرد رحمت عام
حيف کز خامه خورشيد شب آيد بيرون
جستن از وسوسه شير و پلنگ آنهمه نيست
مرد بايد که زچنگ غضب آيد بيرون
لب ما پرده در راز تمنا نشود
ناله هر چند گريبان طلب آيد بيرون
گام اول چو شرر پا نخورد ممکن نيست
هر که يکباره زوضع ادب آيد بيرون
سنگسار هوس نقش نگين نتوان شد
کاش نامم زجهان نسب آيد بيرون
آه ازان سرکه درين غمکده يأس چو صبح
از گريبان بهواى طرب آيد بيرون
نقطه وارى زحيا مهر بلب زن (بيدل)
تا کلامت همه جا منتخب آيد بيرون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید