شماره ٥٥: کرد حرف بى نشانم عالمى راتر زبان

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
کرد حرف بى نشانم عالمى راتر زبان
همچو عنقا آشيانى بسته ام در هر زبان
وصف آنخط شوخى ئى دارد که در انديشه اش
ميدواند ريشها موج رگ گل بر زبان
به که عاشق حسرت ديدار در دل بشمرد
موج سيلابست اگر جوشد زچشم تر زبان
مطلب ديدار حيرانم چسان گرد داد
خاص آنعالم تحير ناب اين کشور زبان
اهل معنى يکقلم در ضبط اسرار خوداند
موج ممکن نيست بيرون آرد از گوهر زبان
بى خموشى کلبه دل عافيت اسباب نيست
کاش گردد شمع اين کاشانه را صرصر زبان
عافيت خواهى تبرا کن زاظهار کمال
روبناخن ميکند آينه جوهر زبان
راحت اهل سخن در بى سخن گرديدنست
غير خاموشى ندارد بالش و بستر زبان
بحر بر خود ميطپد از خودفروشيهاى موج
عالمى بيطاقتند از مردمان تر زبان
راز کمظرفان نمى پوشد هجوم احتياج
ميکشد در تشنگيها از صدا ساغر زبان
شور دل چون غنچه از رنگم گريبان ميدرد
پاس خاموشى چسان دارم بيکدفتر زبان
هر که دارد قوت روحانى از کاهش تهيست
(بيدل) از ضعف بدن کم ميشود لاغر زبان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید