شماره ٧٩٦: موقوف انقطاع بود اتصال من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
موقوف انقطاع بود اتصال من
از خود گسستن است کمند غزال من
چون ساز، گوشمال مرا ساز مى کند
در ترک گوشمال بود گوشمال من
آبى که نيست در جگرم مى کند سبيل
ريحان هميشه تازه بود در سفال من
در روز حشر شسته بود پاک، نامه ها
گر نم برون دهد عرق انفعال من
سرشته خيال من از خواب نگسلد
رحم است بر کسى که شود هم خيال من
بر گوهرم غبار يتيمى فزون شود
چندان که چرخ بيش دهد خاکمال من
از من فراغبال درين بوستان مجو
کز نقش، سبزه ته سنگ است بال من
با صد هزار عقده چو سروم گشاده روى
کلفت مى رسد به کسى از ملال من
صائب چو مار سرزده پيچم به خويشتن
مورى اگر به سهو شود پايمال من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید