شماره ٧٩٠: يک دل نشد گشاده ز گفت و شنيد من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
يک دل نشد گشاده ز گفت و شنيد من
با هيچ قفل راست نيامد کليد من
در سنگ از شرار و شرر مى دهم خبر
افلاک يک ستاره ندارد به ديد من
با تيغ پاک کرده ام اينجا حساب خود
از خاک، روى شسته برآيد شهيد من
مردان هزار فوج ز همت شکسته اند
غافل مباش از سپه ناپديد من
ابر سياه، پرده سيلاب فتنه است
ايمن مشو ز آفت چشم سفيد من
اين آن غزل که گفت مسيحاى زنده دل
کاين خلق نيست در خور گفت و شنيد من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید