شماره ٧٨٤: در کارزار عشق حديث جگر مکن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
در کارزار عشق حديث جگر مکن
با تيغ آفتاب ز شبنم سپر مکن
بى بادبان سفينه به ساحل نمى رسد
زنهار ترک ناله و آه سحر مکن
جوش بهار آبله در خار بسته است
اى سست رگ، ملاحظه از نيشتر مکن
خون را نشسته است به خون هيچ ساده دل
مى در پياله من خونين جگر مکن
از ماجراى پشه و نمرود پند گير
در هيچ دشمنى به حقارت نظر مکن
گر آه سردى از جگر اينجا کشيده اى
از آفتابروى قيامت حذر مکن
غيرت کن و ز آه برافروز شمع خويش
دريوزه فروغ ز شمس و قمر مکن
خواهى که چون شکوفه ازين باغ برخورى
با خاک ره مضايقه سيم و زر مکن
پاى حنا گرفته به جايى نمى رسد
از خود برون نيامده عزم سفر مکن
تا ديده ات ز نور يقين غيبت بين شود
در عيب مردم و هنر خود نظر مکن
اين آن غزل که اهلى شيرين کلام گفت
مى در پياله نوبت من بيشتر مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید