شماره ٧٦٧: بوى گل و نسيم صبا مى توان شدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
بوى گل و نسيم صبا مى توان شدن
گر بگذرى ز خويش چها مى توان شدن
شبنم به آفتاب رسيد از فتادگى
بنگر که از کجا به کجا مى توان شدن
از آسمان به تربيت دل گذشت آه
گر درد هست، زود رسا مى توان شدن
از روى صدق اگر ره مقصود سرکنى
گام نخست، راهنما مى توان شدن
چوگان مشو که از تو خورد زخم بر دلى
تا همچو گوي، بى سر و پا مى توان شدن
چون نور آفتاب سبکروح اگر شوى
بى چوب منع در همه جا مى توان شدن
گر هست در بساط تو مغز سعادتى
قانع به استخوان پر هما مى توان شدن
در دوزخى ز خوى بد خويش، غافلى
کز خلق خوش بهشت خدا مى توان شدن
زنهار تا گره نشوى بر جبين خاک
در فرصتى که عقده گشا مى توان شدن
دورى ز دوستان سبکروح مشکل است
ورنه ز هر چه هست جدا مى توان شدن
اوقات خود به فکر عصا پوچ مى کنى
در واديى که رو به قفا مى توان شدن
صائب در بهشت گرفتم گشاده شد
از آستان عشق کجا مى توان شدن؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید