شماره ٧٦٦: امروز رخ نشسته به خون جگر سخن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
امروز رخ نشسته به خون جگر سخن
از صلب خامه آمده با چشم تر سخن
هر نقطه شاهدى است که بر صفحه وجود
هرگز نداشت جز گره دل ثمر سخن
روزى که از شکاف قلم چشم باز کرد
در خاک تيره رفت فرو تا کمر سخن
داغ ستاره سوختگى داشت بر جبين
روزى که شد ز کلک قضا جلوه گر سخن
از بس که رو به هر طرفى کرد و ره نيافت
از شرم، روى صفحه ندارد دگر سخن
تا کى الف به سينه کشد کلک بى گناه؟
دندان ز نقطه چند نهد بر جگر سخن؟
در عهد اين سياه دلان آب جوى شد
گر داشت آبرويى ازين پيشتر سخن
سير آمدم ز قسمت ايام، تا به چند
چون خامه حاصلم بود از خشک (و) تر سخن
از چشم اهل هند، سخن آفرين ترم
عاجز نيم چو طوطى کم حرف در سخن
با شق خامه، شق قمر را چه نسبت است؟
بيرون نيامده است ز شق قمر سخن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید