شماره ٧٤٢: نظر دلير به رخسار آفتاب مکن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نظر دلير به رخسار آفتاب مکن
دلى که نيست ترا در بساط، آب مکن
چو رشته تا نزنى دست در ميان گهر
چو تنگ حوصلگان ترک پيچ و تاب مکن
درين محيط اثر تا بود ز ناخن موج
ز تنگى دل خود شکوه چون حباب مکن
بدار دست ز اصلاح دل چو شد بى درد
گلى که نيست در او نکهتى گلاب مکن
غبار غم ز دل خلق شستن آسان نيست
شکايت از دهن تلخ چون شراب مکن
زمين قلمرو سيلاب حادثات بود
درين قلمرو سيلاب فتنه خواب مکن
چه حاجت است به سربار، بار سنگين را؟
زياده غفلت خود از شراب ناب مکن
هر آن نفس که ز دل برنيايد از سر درد
ز زندگانى خود آن نفس حساب مکن
به هر چه رنگ کنى مى شود سفيد آخر
به جز سياهى دل موى را خضاب مکن
به هر روش که فلک سير مى کند خوش باش
به سيل، دشمنى اى خانمان خراب مکن
نگشته است ز کام جهان کسى سيراب
ز خود سفر پى هر موجه سراب مکن
هر آنچه با تو نيايد به آن جهان صائب
ازين بساط فريبنده انتخاب مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید