شماره ٧٢٠: ز عشق صبر تمنا نمى توان کردن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز عشق صبر تمنا نمى توان کردن
قرار در دل دريا نمى توان کردن
ز صدق شد دهن صبح پر ز خون شفق
به حرف راست دهن وا نمى توان کردن
به سنگ خاره عبث تيشه مى زند فرهاد
به زور در دل کس جا نمى توان کردن
مرا ز آينه روى يار چون طوطى
به حرف و صوت دل آسا نمى توان کردن
چه گل توان ز رخ يار با حيا چيدن؟
به چشم بسته تماشا نمى توان کردن
متاب روى ز اهل سخن که طوطى را
ز پشت آينه گويا نمى توان کردن
ميسرست جلا تا به سرمه عبرت
نظر سيه به تماشا نمى توان کردن
ز آسمان و زمين هست تا اثر بر جا
ز دود و گرد نظر وا نمى توان کردن
بساز با غم جانان که ترک وصل گهر
به تلخرويى دريا نمى توان کردن
دل دو نيم به دست آر چون قلم صائب
که قطع راه به يک پا نمى توان کردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید