شماره ٧١٩: گرفتم اين که نظر باز مى توان کردن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
گرفتم اين که نظر باز مى توان کردن
به بال چشم چه پرواز مى توان کردن؟
کلاه گوشه همت اگر بلند افتد
به مطلب دو جهان ناز مى توان کردن
کباب آتش رخسار اگر نسازي، دل
سپند شعله آواز مى توان کردن
اگر چه سينه من چاک چاک چون قفس است
خزينه گهر راز مى توان کردن
ز موج باده اگر ناخنى به دست افتد
چه عقده ها که ز دل باز مى توان کردن
هنوز از کف خاکستر فسرده من
هزار آينه پرداز مى توان کردن
به بال و پر نشود راه عشق اگر کوتاه
ز دل تهيه پرواز مى توان کردن
ز سوز عشق زبان را اگر نصيبى هست
چو شمع در دهن گاز مى توان کردن
تمام درد و سراپاى زخم ناسوريم
به روى ما در دل باز مى توان کردن
شکار ما به توجه اگر نخواهى کرد
به ناوک غلط انداز مى توان کردن
نمانده از شب آن زلف اگر چه پاسى پيش
هنوز درد دل آغاز مى توان کردن
ز اهل عشق پسنديده نيست بى رحمى
وگرنه خون به دل ناز مى توان کردن
علاج سينه مجروح خويش را صائب
ز سير سينه شهباز مى توان کردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید