شماره ٦٥٩: مى دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
مى دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن
سر مويى خبرم نيست ز ايجاد سخن
بى سخن مسندش از دست سليمان باشد
سايه گر بر سر مور افکند امداد سخن
قدم اول اين ره چو قلم ترک سرست
اى که دارى هوس وصل پريزاد سخن
قاف تا قاف سراپرده سلطانى اوست
چون سليمان به جهان حکم کند باد سخن
مى شود چون قلم از رشته جان زنارش
هر که شد واله حسن صنم آباد سخن
شکرستان کند از صورت شيرين دهنان
بيستونى که فتد در کف فرهاد سخن
گر لب خود نگشايم همه دانند که هست
مهر خاموشى من چتر پريزاد سخن
به سخن هر که شود زنده نميرد هرگز
دم عيسى است هواى نفس آباد سخن
همه بر آينه دارند نظر چون طوطى
تا که را سينه روشن کند ارشاد سخن
تا ز کوتاهى پرواز خجالت نکشد
لفظ پرداخته کن بال پريزاد سخن
سخن آن است که از مغز تأمل خيزد
نتوان کرد به هر طوطيى اسناد سخن
چاک کن همچو قلم سينه خود را صائب
که دل چاک بود مشرق ايجاد سخن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید