شماره ٦٣٠: نبندد دشمن آتش زبان طرف از گزند من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نبندد دشمن آتش زبان طرف از گزند من
به فرياد آورد درياى آتش را سپند من
نهالى بود استغنا، زمين گير گرانجانى
به اندک فرصتى سروى شد از طبع بلند من
به روى دوزخ خونگرم حرف سرد مى گويد
کجا سازد به جنت خاطر مشکل پسند من؟
تغافل بر مسيحا مى زدم از درد بى درمان
به درمان کرد محتاجم دل نادردمند من
سخنگو مى شود چشمى که من باشم نظربازش
زبان دان مى شود مرغى که مى افتد به بند من
برون آى از نقاب شرم تا از خود برون آيم
که از افسردگى پا در حنا دارد سپند من
به همت نکهت گل را عنان پيچيده ام صائب
تذرو رنگ نتواند پريدن از کمند من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید