شماره ٦٠٨: ميسر نيست بى ابر تنک خورشيد را ديدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ميسر نيست بى ابر تنک خورشيد را ديدن
ازان رخسار در ايام خط گل مى توان چيدن
گشودم بى تأمل ديده بر دنيا، ندانستم
که ديدن هاى رسمى دارد از دنبال واديدن
جواهر سرمه بينش بود ارباب دولت را
ز جرم زيردستان از تحمل چشم پوشيدن
به شکر اين که دارى چون سليمان دست بر خاتم
نمى بايد گناه مور بر انگشت پيچيدن
چو دندان ريخت، دندان طمع از زندگى بر کن
که بازى را به آخر مى رساند مهره برچيدن
ز جمعيت پريشان گردد اوراق حواس من
بود سى پاره را شيرازه از هنگامه پاشيدن
ز غفلت بر حيات خويش مى لرزي، ازين غافل
که گردد زندگانى شمع را کوته ز لرزيدن
چرا آلوده کذب و خيانت مى کنى خود را؟
چو بيش و کم نمى گردد حيات از سال دزديدن
نمى دانند قدر گفتگوى عشق بى دردان
چه لازم در زمين شور صائب دانه پاشيدن؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید