شماره ٥١٩: دامنش چون لاله گون گردد ز رنگ خون من؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دامنش چون لاله گون گردد ز رنگ خون من؟
خاک مى مالد به لب تيغش ز ننگ خون من
کيست غير از داور محشر، که روز بازخواست
دامن او را برون آرد ز چنگ خون من
بس که داغ سينه سوز مهر، خونم را مکيد
بر سفيدى مى زند چون صبح، رنگ خون من
ارغوان زار تجلى گريه گرم من است
طور را يک لقمه مى سازد نهنگ خون من!
مى کشم خود را ازين غيرت که دست افکنده است
بر بياض گردن آن شوخ، ننگ خون من
پيش خونم شعله آتش سپر انداخته است
تيغ شاخ زعفران گردد ز رنگ خون من
ريشه خون من و جوهر به هم پيچيده است
کى ز تيغش مى رود داغ پلنگ خون من؟
اين سياهى بر بياض گردن او خال نيست
گردنش شد داغدار از دست رنگ خون من
در مذاق خنجر او کار شکر مى کند
از شکر شيرينى رغبت شرنگ خون من
مى کنم لوح مزار خويش از سنگ فسان
تا مگر آيد برون تيغش ز سنگ خون من
خون مظلومان نمى خوابد چو خون کوهکن
مى درد پهلوى خسرو را پلنگ خون من
بر بياض گردنش صائب اگر چشم افکنى
مى توان ديدن در آن آيينه رنگ خون من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید