شماره ٤٠٨: راز را در سينه دشوارست پنهان داشتن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
راز را در سينه دشوارست پنهان داشتن
ورنه آسان است اخگر در گريبان داشتن
گوى توفيق از خم چوگان گردون بردن است
گوشه کردن از جهان، سر در گريبان داشتن
ابر هيهات است بيرون آيد از تسخير برق
عشق عالمسوز را پوشيده نتوان داشتن
مى کند از مهر خاموشى تراوش راز عشق
مشک را در نافه ممکن نيست پنهان داشتن
سينه ها را مى کند گنجينه گوهر چو کوه
زير تيغ از سخت جانى پا به دامان داشتن
از زمين شور باشد زعفران کردن طمع
دلگشايى چشم از صحراى امکان داشتن
ترک خواهش کن که مى سازد صدف را دل دو نيم
کاسه دريوزه پيش ابر نيسان داشتن
هست باران داشتن از کاغذ ابرى طمع
چشم ريزش از کف خشک لئيمان داشتن
خوار مى گردد عزيزان را کند هر کس که خوار
از بصيرت نيست يوسف را به زندان داشتن
بهتر از گنج گهر بى خواست بخشيدن بود
پاس آب روى سايل از کريمان داشتن
از شکست دل دو جانب را رعايت کردن است
پيش زنگى در بغل آيينه پنهان داشتن
لرزش بيدل به جان در زير تيغ آبدار
هست چون پاس نفس در آب حيوان داشتن
مى کند دل را چو سرو آزاد از دلبستگى
چشم پيش پا چو نرگس در گلستان داشتن
زير سرو و بيد دامان طمع وا کردن است
کاسه دريوزه پيش اين خسيسان داشتن
قطره ناچيز را تشريف گوهر مى دهد
ياد گيريد از صدف آيين مهمان داشتن
صد دل آشفته را شيرازه مى بايد شدن
نيست معشوقى همين زلف پريشان داشتن
ديدى از اخوان چه خوارى ها عزيز مصر ديد
چشم دلجويى نمى بايد ز اخوان داشتن
اين جواب آن غزل صائب که راقم گفته است
گنج پابرجاست پاى خود به دامان داشتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید