شماره ٣٩٠: در کهنسالى نفس را راست نتوان ساختن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
در کهنسالى نفس را راست نتوان ساختن
راست نايد با کمان حلقه تير انداختن
از سبکروحان نيايد با گرانان ساختن
چون تواند کشتى خالى به لنگر تاختن؟
گريه هم زنگ کدورت مى برد از دل مرا
گر به تردستى توان آيينه را پرداختن
سخت نامردى است گر تيغ از نيام آرد برون
هر که سازد کار دشمن از سپر انداختن
در خطرگاهى که تير از خاک مى رويد چو نى
گردن دعوى نبايد چون هدف افراختن
گفتگوى سخت با ممسک ندارد حاصلى
بر درخت بى ثمر تا چند سنگ انداختن؟
سايه بال هما ز افتادگى گردد بلند
صرفه نبود حرف ما را بر زمين انداختن
کرد خرج آب و گل کوتاه بينى ها مرا
پيشتر از خانه مى بايست خود را ساختن
گوشه چشمى اگر باشد ازان نقش مراد
مى توان صائب دو عالم را به داوى باختن
نيکى از آب روان چون تير برگردد ز سنگ
زير تيغ يار صائب مى توان جان باختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید