شماره ٣٨٤: هر کسى کرده است چيزى خوش ز نعماى جهان

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
هر کسى کرده است چيزى خوش ز نعماى جهان
وقت را خوش کرده ام من از خوشى هاى جهان
از جهان و نعمت او داشتم اميدها
کند شد دندان حرص من ز سيماى جهان
خم چه پروا دارد از جوش شراب لاله رنگ؟
چرخ از جا در نمى آيد ز غوغاى جهان
گوشه امنى که برگ عيش فرش او بود
نيست غير از گوشه دل در سراپاى جهان
حاصلى جز ماندگى مردم ندارند از سفر
مى دهد از تيه موسى ياد، صحراى جهان
تشنگى نتوان به آب شور بردن از جگر
دست کوته دار زنهار از تمناى جهان
مردم عالم ز خست خون هم را مى خورند
ورنه نعمت نيست کم بر خوان يغماى جهان
سرخ رويى در شراب نارس اين نشأه نيست
مى کند دل را سيه چون لاله صهباى جهان
پرده هاى گوش من چون آسمان نيلوفرى است
بس که مى آيد گران بر گوش غوغاى جهان
دايم از روى نسب بر هم تفاخر مى کنند
نيستند از يک پدر پندارى ابناى جهان
من کدامين قطره ام کز تلخکامى وارهم
آب گوهر تلخ شد از شور درياى جهان
شکرلله بار ديگر صائب از اقبال بخت
زنده کرد از شعر خود ما را مسيحاى جهان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید