شماره ٣٥٦: به وحشت ز دنيا سلامت گزيدم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به وحشت ز دنيا سلامت گزيدم
به دامن کشيدن گل از خار چيدم
حجاب دل و ديده روشنم شد
چو نرگس بجز پشت پا هر چه ديدم
ز آزادگى جمله تن دست گشتم
که چون سرو دامن ز گلزار چيدم
برآوردم از جيب هر روزنى سر
به هر کوچه چون مهر تابان دويدم
اميدم ز مشق جنونى که کردم
به آن مد آهى است کز دل کشيدم
زهستى جدا شو که اين راه را من
به مقراض قطع تعلق بريدم
به يک فرد بسته است صد دفتر اينجا
به خود تا رسيدم به عالم رسيدم
ازان گشت شيرين چو گوهر کلامم
که از بحر هر تلخ و شورى چشيدم
ازان شير گيرم که در عهد طفلى
ز بى شيرى انگشت خود را مکيدم
ادب بود منظور، نه تن پرستى
اگر خار راه تو از پا کشيدم
تو با هر که خواهى برو آشنا شو
که من خيرى از آشنايى نديدم
نصيب من از قرب اين لاله رويان
بساطى است کز داغ بر سينه چيدم
مرادم تو بودى ز سير و اقامت
ز هر جا گذشتم، به هر جا رسيدم
مده صائب از دست دامان وحشت
که من از رميدن چنين آرميدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید