در کوى جان به قطع مراحل نمى رسيم
تا گرد جسم هست به منزل نمى رسيم
نه دين ما به جا و نه دنياى ما تمام
از حق گذشته ايم و به باطل نمى رسيم
در دست و پا زدن گرو از موج مى بريم
دانسته ايم اگر چه به ساحل نمى رسيم
کار شتابکار به پايان نمى رسد
اين است اگر شتاب، به منزل نمى رسيم
خونى که بود در تن ما، سوخت چون نفس
وز بخت بد هنوز به قاتل نمى رسيم
دست کرم ز رشته تسبيح برده ايم
روزى نمى رود که به صد دل نمى رسيم
زينسان که موج حادثه دنبال ما گرفت
چون کشتى حباب به ساحل نمى رسيم
صائب درين محيط که هر قطره واصل است
ما در خود از طبيعت کاهل نمى رسيم