شماره ١١٥: به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم
که پيش تيغ حوادث همين سپر دارم
درين رياض من آن عندليب دلگيرم
که در بهار سر خود به زير پر دارم
سپهر مجمر و انجم سپند مى گردد
اگر برون دهم آهى که در جگر دارم
مرا از زخم زبان نيست غم ز دل سيهى
چو خون مرده فراغت ز نيشتر دارم
ميان اهل خرابات چون سفيد شوم
که من ز بيخبريهاى خود خبر دارم
اگر چه هر دو جهان را نثار او کردم
به پشت پاى خجالت همان نظر دارم
کريم غافل از افتادگان نمى گردد
به پاى خم چو سبو دست زير سر دارم
ز تيغ راهزن از پيروى نمى ترسم
که من ز راهنما پيش رو سپر دارم
مگر ز گمشده خود خبر توانم يافت
هزار قافله اشک در سفر دارم
چنين که قافله عمر مى رود به شتاب
کجاست فرصت آنم که توشه بردارم
ز بحر اگر چه ساحل رسيده ايم صائب
همان ملاحظه از موجه خطر دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید