شماره ٥٤: دست در يوزه خسيسانه به بالا چه کنم؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دست در يوزه خسيسانه به بالا چه کنم؟
طرف وعده کريم است تقاضا چه کنم؟
نيست يک جبهه واکرده درين وحشتگاه
ننهم روى خود از شهر به صحرا چه کنم؟
از گرانان جهان قاف سبکروحترست
نکشم رخت بر سر منزل عنقا چه کنم؟
زندگى را کند احسان ترشرويان تلخ
برنگردم به لب تشنه ز دريا چه کنم؟
پيش هر کس نتوان کرد دل خود خالى
ننهم سر به خط جام چو مينا چه کنم؟
نه چنان مرده دل من که دگر زنده شود
دم جان بخش توقع ز مسيحا چه کنم؟
نوشداروى امان در گره حنظل نيست
شهد راحت طلب از قبه خضرا چه کنم؟
مى توان چشم ز اوضاع جهان پوشيدن
با دل روشن و با جان مصفا چه کنم؟
مطلب روى زمين در ته دامان شب است
نزنم دست در آن زلف چليپا چه کنم
سايه را سرکشى از سرو سبک جولان نيست
نروم در پى آن قامت رعنا چه کنم؟
بى کشاکش نبود موجه درياى سراب
طمع خاطر آسوده ز دنيا چه کنم؟
آب و رنگ چمن از برق سبکسيرترست
سربرآرم ز گريبان تماشا چه کنم؟
من که از خانه بدوشان جهانم چو حباب
از گرانسنگى سيلاب محابا چه کنم
نيست در عالم ايجاد چو فريادرسى
تلخ صائب دهن از شکوه بيجا چه کنم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید