شماره ٢٦: قطره بى سرو پايم دل دريا دارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
قطره بى سرو پايم دل دريا دارم
ذره خاکم و پيشانى صحرا دارم
نيست از سيل گرانسنگ حوادث خطرم
خانه در کوچه گمنامى عنقا دارم
همچو شبنم چه به مجموعه گل دل بندم؟
من که در ديده خورشيد فلک جا دارم
جگر سنگ به نوميدى من مى سوزد
شيشه آبله ام، راه به خارا دارم
من تنک حوصله و دختر رزشيشه دل است
چه عجب گر هوس توبه ز صهبا دارم؟
به يک آغوش چه گل چينم از آن نخل اميد؟
همچو گل يک بغل آغوش تمنا دارم
موم از چرب زبانى نکند صيد مرا
شعله ام شعله، سرعالم بالا دارم
گريه تاب نشست از رخ من گرد خمار
چشم بر خوشه انگور ثريا دارم
نقش اميد محال است که صورت بندد
چند آيينه بر صورت عنقا دارم؟
روزگارى است ز چشم گهرافشان صائب
همچو گرداب وطن در دل دريا دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید