شماره ٤: تا ز بى حاصلى خويش خبر يافته ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا ز بى حاصلى خويش خبر يافته ام
از خزف گوهر و از بيد ثمر يافته ام
برو اى کعبه رو از دامن دست بدار
که من از رخنه دل راه دگر يافته ام
آب گشته است درين باغ دلم چون شبنم
تا ز خورشيد جهانتاب نظر يافته ام
پينه بسته است زخم چون صدف از سيلى موج
تا درين قلزم خونخوار گهر يافته ام
برسانيد به من قافله کنعان را
که از آن يوسف گم گشته خبر يافته ام
چتر گل باد به مرغان چمن ارزانى
کآنچه من مى طلبم در ته پر يافته ام
مشکلى نيست که همت نکند آسانش
بارها در دل شب فيض سحر يافته ام
به که در جستن تنگ شکر صرف کنم
پر و بالى که از آن تنگ شکر يافته ام
چون کشم پاى به دامان اقامت صائب؟
من که سود دو جهان را ز سفر يافته ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید