شماره ٣: تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام
مژه دستى است که در پيش نظر داشته ام
بس که رخسار تو در مد نظر داشته ام
ديده ام روى تو، اگر آينه برداشته ام
روز و شب چون مژه در پيش نظر جلوه گرست
نسخه اى کز خط مشکين تو بر داشته ام
مى روم هر قدم از هوش و به خود مى آيم
تا پى قافله بوى تو بر داشته ام
با دل تنگ ز اسباب جهان ساخته ام
اين گره را به عزيزى چو گهر برداشته ام
بر گرانبارى من رحم کن اى سيل فنا
که من اين بار به اميد تو بر داشته ام
شوخى عشق به بازار دوانده است مرا
خانه در سنگ اگر همچو شرر داشته ام
نيستم بى خبر از راز فلک چون نرگس
گر چه دايم به ته پاي، نظر داشته ام
حاش الله که کنم شکوه ز قسمت، هر چند
خشک بوده است لبم گر مژه تر داشته ام
گر در آيينه بينم نشناسم خود را
بس که روى ادب پاس نظر داشته ام
چون زنم بال به هم در صف فارغبالان؟
من که هر پر زدنى دام دگر داشته ام
دلش از برق سبکدستى من آب شده است
پيش خورشيد گر از موم سپر داشته ام
پرده خون از رخ مقصود به يک سو افتاد
گشت روشن که تماشاى دگر داشته ام
چه کشم منت خورشيد قيامت صائب؟
من که بر آتش دل دامن تر داشته ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید