شماره ٣٠٢: دل حيرت آفرينست هر سو نظر گشائيم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دل حيرت آفرينست هر سو نظر گشائيم
در خانه هيچکس نيست آئينه است و مائيم
زين بيشتر چه باشد هنگامه توهم
چون گرد صبح عمريست هيچيم و خود نمائيم
ما را چو شمع ازين بزم بيخود گذشتنى هست
گردون چه بر فرازيم سر نيستيم پائيم
تا چند دانه ما نازد بسخت جانى
در يک دو روز ديگر بيرون آسيائيم
آئينه سعادت اقبال بى نشانى است
گر استخوان شود خاک بر فرق خودنمائيم
آئينه مشربى ها بيگانه وفا نيست
جايش بديده گرمست با هر که آشنائيم
عجز طلب در اين دشت با ما چو اشک چشم است
هر چند ره بپهلوست محتاج صد عصائيم
شبنم چه جام گيرد از نشه تعين
در باده آب دائيم پيمانه حيائيم
محتاج زندگى را عزت چه احتمالست
لبريز نقد لذت چون کيسه گدائيم
تا کى کشد تعين ادبار نسبت ما
ننگى چو بار مردن در گردن بقائيم
ظاهر خروش سازش باطن جهان نازش
اى محرمان بفهميد ما زين ميان کجائيم
شخص هوا مثاليم خميازه خياليم
گر صد فلک بباليم صفر عدم فزائيم
رنگ حناست هستى فرصت کمين تغيير
روز سياه خود را تا کى شفق نمائيم
گوش مروتى کو کز ما نظر نپوشد
دست غريق يعنى فرياد بيصدائيم
بر هر چه ديده واکرد آغوش الفت ما
مژگان بخم زد و گفت خوشباش پشت پائيم
دوزخ کجاست (بيدل) جز انفعال غفلت
آتش حريف ما نيست زين آب اگر برائيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید