شماره ٢٧٧: خط زنارى که من چون سبحه املا ميکنم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خط زنارى که من چون سبحه املا ميکنم
مايل تکرار تا گردم چليپا ميکنم
عالم نيرنگ عنقايم تماشاکردنى است
نقش هر اسمى که مى بندم مسما ميکنم
صورت مخمور من نقاش صورتخانه ايست
ميکشم خميازه و آئينه پيدا ميکنم
سنگ بر دل زن که منهم در خرابات خيال
از شکست شيشه آغوش پرى وا ميکنم
آنچه مى آيد به پيشم جز همين امروز نيست
دى چه و فردا کجا تشويشى انشا ميکنم
منشاء عشق و هوس جز نااميدى هيچ نيست
بسکه نايابست مطلب آرزوها ميکنم
هر عرق کز جبهه ميريزم سرشکش در قفاست
منفعل کيفيتى دارم دو بالا ميکنم
آنقدر بى نسبتم کز ننگ استعداد پوج
مى خلم در چشم خود گر دردلى جا ميکنم
نيستم آگه هوس ممنوع چشم تر چراست
اينقدر دانم که گاهى سير دريا ميکنم
شرم ناموس حقيقت از مجازم بازداشت
آب ميگردد پرى تا مى بمينا ميکنم
شش جهت (بيدل) همين يکدل قيامت ميکند
خانه آئينه ئى من هم تماشا ميکنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید