شماره ٢٢٢: جز سوختن بيادت مشق دگر ندارم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
جز سوختن بيادت مشق دگر ندارم
در پر تو چراغى پروانه مينگارم
روز نشاط شب کرد آخر فراق يارم
خود را اگر نسوزم شمع دگر ندارم
بيکس شهيد عشقم خاک مرا بسوزيد
خاکسترى زند کاش گل بر سر مزارم
زين باغ شبنم من ديگر چه طرف بندد
آينه ئى شکستم رنگى نشد دچارم
جز درد دل چه دارد تبخاله آرميدن
يارب عرق نريزد از خجلت آبيارم
شوقى که رنگ دل ريخت در کارگاه امکان
وقف گداز ميخواست يک آبگينه وارم
شمع بساط الفت نوميد سوختن نيست
در آتشم سراپا تا زيرپاست خارم
خاکم بباد دادند اما بسعى الفت
در سايه خط او پر ميزند غبارم
صبر آزماى عشقت در خواب بى نيازيست
گرداندنم چه حرفست پهلوى کوهسارم
بى فهم معنى ئى نيست بر دل تنيدن من
تمثال کرده ام گم آينه مى فشارم
(بيدل) بمعبد عشق پرواى طاقتم نيست
چندانکه ميطپد دل من سبحه ميشمارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید