شماره ٢١٩: تيغ آهى بر صف اندوه امکان ميکشم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تيغ آهى بر صف اندوه امکان ميکشم
خامه يا سم خطى بر لوح سامان ميکشم
نيست شمع من تماشا خلوت اين انجمن
از ضعيفيها نگاهى تا بمژگان ميکشم
ابجد اظهار هستى يک سحر رسوائى است
از گريبان جاى سر چاک گريبان ميکشم
ميزنم فال فراموشى ز وضع روزگار
صورت بيمعنى ئى بر طاق نسيان ميکشم
کس ندارد طاقت زورآزمائى هاى من
بازوى عجزم کمان ناتوانان ميکشم
عضو عضوم با شکست رنگ معنى ميکند
ساغر انديشه آن سست پيمان ميکشم
جوهر آينه من خامه تصوير کيست
روزگارى شد که ناز چشم حيران ميکشم
خاک ميگردم بصد بى طاقتيهاى سپند
غير پندارد عنان ناله آسان ميکشم
مشت خون نيمرنگم طرفه شوخ افتاده است
چون حنا دستى بدست و پاى خوبان ميکشم
با مروت توام افتادست ايجادم چو شمع
خار هم گر ميکشم از پا بمژگان ميکشم
از غبار خاطرم اى بيخبر غافل مباش
گردباد آه مجنونم بيابان ميکشم
سايه بيدست و پائى از سر من کم مباد
کز شکوهش انتقام از هرچه نتوانم ميکشم
در غبار خجلتم از تهمت آزادگى
من که چون صحرا هنوز از خاک دامان ميکشم
کلفت مستوريم در بى نقابى داغ کرد
بار چندين پيرهن از دوش عريان ميکشم
لفظ من (بيدل) نقاب معنى اظهار اوست
هرکجا او سربرآرد من گريبان ميکشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید