شماره ١٩٧: پيمانه غناکده بيمثاليم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
پيمانه غناکده بيمثاليم
پر نيست آنقدر که توان کرد خاليم
شادم بکنح فقر کزابناى روزگار
سيلى خور جواب نشد بى سواليم
خاک صعيف مرکز صد شعله رنگ و بوست
غافل مشو زوحشت افسرده باليم
آغوش مه پر است زکيفت هلال
باليده گير نقص زصاحب کماليم
پستى گل بلندى نخلست ريشه را
در خاک خفته اينقدر از طبع عاليم
از بس برنگ نى پرم از انتظار درد
آغوش ناله ميکند از خويش خاليم
عمريست وحشتم نگه چشم حيرتيست
يادت نشانده است غبار غزاليم
سامان طراز راحتم از سعى نارسا
افگنده خواب با همه جا فرش قاليم
از بسکه ناله داشت نى بورياى فقر
مخمل نبرد صرفه خواب از نهاليم
فرياد کز فسردگى باغ اعتبار
هم جوهر چنار نشد کهنه ساليم
آغوش حيرتم بچه تنگى گشوده اند
در من شکسته است چو گردون حواليم
بتوان بچشم داد سراغ نمود من
(بيدل) بيمن ضعف چو معنى خياليم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید