شماره ١٩٦: بيگانه نه وضعيم يا آشنائيم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بيگانه نه وضعيم يا آشنائيم
ما نيستيم اوست او نيست مائيم
پنهان تر از بودر ساز رنگيم
عريان تر از رنگ زير قبائيم
پيدا نگشتيم خود را چه پوشيم
پنهان نبوديم تا وانمائيم
پيش که ناليم داد از که خواهيم
عمريست با خويش از خود جدائيم
هر سو گذشتيم پيدا نگشتيم
رفتار عمريم بى نقش پائيم
اين کعبه و دير تا حشر باقيست
ما يک دودم بيش ديگر کجائيم
تنگى فشرده است صحراى امکان
راهى نداريم دل ميگشائيم
نفى دوئى بود علم تعين
از خاک گشتم گفتيم لائيم
فکر دوئى چيست ما و توئى کيست
آينه ئى نيست ما خود نمائيم
سير دو عالم کرديم ليکن
جائى نرفتيم کز حود برائيم
گر بحر جوشيد و قطره باليد
ما را نفهميد جز ما که مائيم
اظهار هر چند غير از عرق نيست
در پيش (بيدل) آب بقائيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید