شماره ١٥٥: بزور شعله آواز حسرت گرم رفتارم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
بزور شعله آواز حسرت گرم رفتارم
چو شمع از ناتوانى بال پرواز است منقارم
اگرچه بوى گل دارد زمن درس سبکرروحى
همان چون آه بر آينه دلها گرانبارم
زترک هرزه گردى محو شد پست و بلند من
برنگ موج گوهر آرميدن کرد هموارم
چه مقدار انجمن پرداز خجلت بايدم بودن
که عالم خانه آينه است و من نفس وارم
شکست از سيل نپذيرد بناى خانه حيرت
نمى افتد بزور آب چون آينه ديوارم
کسى جز منتهى مضمون عنوانم نمى فهمد
بسر دارد زمنزل مهر همچون جاده طومارم
بدل هر دانه ئى از ريشه خود دامها دارد
مبادا سر برون آرد زجيب سبحه زنارم
بناى نقش پايم در زمين خاکساريها
که از افتادگى با سايه همدوش است ديوارم
زحال رفتگان شد غفلتم آينه بينش
بچشم نقش همچون جاده خوابيده بيدارم
زشرم عيب خود چشم از هنر برداشتم (بيدل)
که چون طاوس پاى خويش باشد خار گلزارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید