تا خيال روى خوبش ديده ام در آينه
روز و شب دارم ز عشقش در برابر آينه
روى او آئينه گيتى نماى جان ماست
جان ما آئينه جانان بنگر آينه
صورتى در آينه بنمود تمثالش عيان
شد ز عکس نور آن معنى مصور آينه
گر بود آئينه روشن روى بنمايد ترا
ورنه کى بينى جمالش در مکدر آينه
عشق او شمع است و جانم آينه وين رمز ما
روشن است بر عشقبازان منور آينه
من دلى دارم چو آئينه منير و با صفا
آفتاب مهر رويش تافته بر آينه
بر ندارى آينه از پيش رويش يک زمان
همچو سيد گر ببينى روى خود در آينه