شماره ٥٧٤: چنين ديوان که ما داريم از آن ديوان ديوان به

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چنين ديوان که ما داريم از آن ديوان ديوان به
چه جاى ديو يا ديوان که از ملک سليمان به
دواى درد دل درد است اگر دارى غنيمت دان
که درد درد عشق او به نزد ما ز درمان به
رها کن کفر و هم کافر مسلمان باش مردانه
چو خواهى مرد اى درويش اگر ميرى به ايمان به
خرابات است و رندان مست و جام مى بر دست
چنين بزم ملوکانه ز خاقانى و خاقان به
چو دل با تو نمى ماند به دلبر گر دهى اولى
چو جان از تن بخواهد شد فداى روى جانان به
دل معمور آن باشد که خوش گنجى بود در وى
وگر گنجى در او نبود بسى زو کنج ويران به
غلام سيد ما شو که سلطان جهان گردى
به نزد حق غلام او بسى از شاه و سلطان به



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید