گنج او در کنج دل اى جان بجو
جان فدا کن حضرت جانان بجو
سينه بى کينه ما را طلب
مخزن اسرار آن سلطان بجو
نقش مى بندى خيال اين و آن
ترک اين و آن بگو و آن بجو
زلف کافر کيش را بر باد ده
نور روى او ببين ايمان بجو
درد دردش نوش کن شادى ما
غم مخور از درد او درمان بجو
جنت المأوا اگر خواهى بيا
مجلس رندان و سرمستان بجو
نعمت الله جو که تا يابى همه
شکر اين نعمت از آن ياران بجو