آن چنان حضرتى چنين مى بين
چشم بگشا همان همين مى بين
جام و مى را به همدگر درياب
نظرى کن به آن و اين مى بين
ذره و آفتاب در نظر است
تيز بينى خرده بين مى بين
جام گيتى نما بدست آور
روبرو يار همنشين مى بين
حسن او را نگر بديده او
نور آن روى نازنين مى بين
نور چشم است و ديده روشن از او
ديده و نور را قرين مى بين
نعمت الله امين حضرت اوست
آن امانت نگر امين مى بين