شماره ٣١٤: روشنى چشم جان از نور جانان ديده ام

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
روشنى چشم جان از نور جانان ديده ام
اين چنين نور خوشى در ديده جان ديده ايم
صورت و معنى عالم را به ما بنموده اند
جمله يک معنى و صورت را فراوان ديده ايم
اين و آن را مخزن گنج الهى يافتيم
عارفانه گنج او در کنج ويران ديده ايم
همچو رندان سر به پاى خم مى بنهاده ايم
لذت عمر خوشى از ذوق مستان ديده ايم
ديده باريک بين ما چو رويش ديده است
در سواد کفر زلفش نور ايمان ديده ايم
غير او نقش خيالى مى نمايد درنظر
اين به چشم ما نمايد زانکه ما آن ديده ايم
ما خراباتى و رند و عاشق و مى خواره ايم
نعمت الله را امير بزم رندان ديده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید