شماره ٣٠٢: عاشق و مستم به کوى مى فروشان مى روم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عاشق و مستم به کوى مى فروشان مى روم
ساقى رندم بسوى باده نوشان مى روم
کوزه اى مى دارم و رندانه مى گردم روان
عقل را بگذاشتم نزديک مستان مى روم
نقطه اى در دايره بنموده خوش دورى تمام
من که پرگار ويم بر گرد گردان مى روم
سايه نور خدايم مى روم از جا به جا
يا چو خورشيدم که در عالم بدانسان مى روم
گر نباشد صومعه ميخانه خود جاى من است
پادشاهم هر کجا خواهم چو سلطان مى روم
ناله زارم شنو کاين ناله از درد دل است
درد دل بردم بسى اين دم به درمان مى روم
گوئيا من جامم و در دور مى گردم به عشق
لب نهاده بر لب دلدار و بوسان مى روم
الصلا اى عاشقان با من که همره مى شود؟
بلبل مستم روان سوى گلستان مى روم
جام مى شادى جان نعمت الله مى خورم
با حريفان خوش روان در خلوت جان مى روم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید