شماره ٣٠١: هرچه بينم به نور او بينم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هرچه بينم به نور او بينم
گل وصلش به دست او چينم
غير او چونکه نيست در عالم
پيش غيرى چگونه بنشينم
صورتا جامم و به معنى مى
باطنا آن و ظاهرا اينم
خسرو عاشقان سرمستم
بلکه جان عزيز شيرينم
غير او در دلم نمى گنجد
اين چنين است غيرت دينم
نفسم جان به اين و آن بخشد
اين و آن مى کنند تحسينم
نعمت الله به من نمايد رو
جام گيتى نما چو مى بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید