شماره ٢٩٥: به عشق چشم بيمارت دلم بيمار مى بينم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
به عشق چشم بيمارت دلم بيمار مى بينم
ولى از نوش سيراب لبت تيمار مى بينم
هميشه چشم سرمست تو را مخمور مى يابم
ولى در عين سرمستى خوشى هشيار مى بينم
لب لعلت چو مى بوسم حديثى باز مى گويم
از آن طوطى نطق خود شکر گفتار مى بينم
نهال سرو بالاى ترا بر ديده بنشانم
چه بخت است اين که چشم خويش برخوردار مى بينم
به عالم هر کجا حسن خوشى زيبا که مى يابم
خيال عکس خورشيد جمال يار مى بينم
ببين بى روى جانانه چه باشد حال جان و دل
چو بى گل خاطر بلبل چنين افکار مى بينم
چو سيد صوفئى صافى که بود او ساکن خلوت
ز عشقت بر سر ميدان نشسته زار مى بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید