شماره ٢٩٤: درد دل آمد که درمانت منم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
درد دل آمد که درمانت منم
سوز جان آمد که جانانت منم
چشم مست آمد که دينت مى برم
کفر زلف آمد که ايمانت منم
شد پريشان زلف او بر روى او
گفت مجموع پريشانت منم
پادشاهى با گداى خويش گفت
نقد گنج کنج ويرانت منم
مطرب عشاق مى گويد به ساز
بلبل مست گلستانت منم
ساقى سرمست و جام مى به دست
آمده ، يعنى که مهمانت منم
گفتمش سيد غلام عشق تست
گفت هستى بنده، سلطانت منم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید