شماره ١٨٠: دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد
ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد
اين کوه زهره دل که نهنگى است بحرکش
در نوش خنده بين که چه زهر غمان کشد
بحر نهنگ دار غم از موج آتشين
دود سياه بر صدف آسمان کشد
مرغان روزگار نگر کاژدهاى غم
گنجشک وارشان ز هوا در دهان کشد
و آن کو به گوشه اى ز ميانه کرانه کرد
هم گوشه دلش ستم بى کران کشد
مسکين درخت گندم از انديشه ملخ
ايمن نگردد ارچه سرش صد سنان کشد
خاقانى ار زبان ز سخن بست حق اوست
چند از زبان نيافته سودى زيان کشد
هرچند سوزيان زبان است گرم و خشک
خط بر خط مزور اين سوزيان کشد
ناى است بى زبان به لبش جان فرودمند
بر بط زبان وراست عذاب از زبان کشد
گر محرمان به کعبه کفن بر کتف کشند
او بر در خداى کفن در روان کشد
از زرق دوستان تبع دشمنان شود
بر فرق دشمنان رقم دوستان کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید