شماره ١٧٩: دل ز گيتى وفاجويى ندارد

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل ز گيتى وفاجويى ندارد
که گيتى از وفا بويى ندارد
به دل جويان ندارد طالع ايام
چه دارد پس که دل جويى ندارد
وفا از شهربند عهد رسته است
که اينجا خانه در کويى ندارد
سلامت نزد ما دور از شما مرد
دريغا مرثيت گويى ندارد
جهان را معنى آدم به جاى است
چه حاصل آدمى خويى ندارد
اگر صد گنج زر دارد چه حاصل
که سختن را ترازويى ندارد
مکش چندين کمان بر صيد گيتى
که چندان چرب پهلويى ندارد
نشايد شاهدى را کرم پيله
که بيش از چشم و ابرويى ندارد
چه بينى از عروسان بربرى ناز
که الا فرق و گيسويى ندارد
بنازد بر جهان خاقانى ايراک
جهان امروز چون اويى ندارد
از آن در عده عزلت نشسته است
که از زن سيرتان شويى ندارد
که از سنجاب شب تا قاقم روز
دواج همتش مويى ندارد
دل خاقانى اين زخم فلک راست
که آن چوگان جز اين گويى ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید