در نکوهش و ملامت حسودان

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
مشتى خسيس ريزه که اهل سخن نيند
با من قران کنند وقرينان من نيند
چون ماه نخشبند مزور از آن چو من
انجم فروز گنبد هر انجمن نيند
از هول صور فکرت من در قيامتند
گر چه چو اهل صور فکنده کفن نيند
پروردگان مائده خاطر منند
گر خود به جمله جز پسر ذواليزن نيند
بل نايبان ياوگيان ولايتند
زيرا که شه طغان جهان سخن نيند
گاوى کنند و چون صدف آبستنند ليک
از طبع گوهر آور و عنبر فکن نيند
چون طشت بى سرند و چو در جنبش آمدند
الا شناعتى و دريده دهن نيند
گاه فريب دمنه افسون گرند ليک
روز هنر غضنفر لشکر شکن نيند
چون ارقم از درون همه زهرند و از برون
جز کبش رنگ رنگ و شگال شکن نيند
اوباش آفرينش و حشو طبيعتند
کالا به دست حرص و حسد مرتهن نيند
اندر چه اثير اسيرند تا ابد
زان جز شکسته پاى و گسسته رسن نيند
گويند در خلافه وليعهد آدميم
مشنو خلافشان که جز ابليس فن نيند
گويند عيسى دگريم از طريق نطق
برکن بروتشان که بجز گور کن نيند
خود را هماى دولت خوانند و غافلند
کالا غراب ريمن و جغد دمن نيند
بر قله هاى کوه رياضت کشيده اند
ارباب تهمتند ولى برهمن نيند
از روى مخرقه همه دعوى دين کنند
وز کوى زندقه بجز اهل فتن نيند
چون شمع صبح گاهى و چون مرغ بى گهى
الا سزايد کشتن و گردن زدن نيند
من ميوه دار حکمتم از نفس ناطقه
و ايشان ز روح ناميه جز نارون نيند
جمعند بر تفرق عالم ولى ز ضعف
موران با پرند و سپاه پرن نيند
تازند رخش بدعت و سازند تير کيد
اما سفنديار مرا تهمتن نيند
فرعونيان بى فر و عونند لاجرم
اصحاب بينش يد بيضاى من نيند
خود عذرشان نهم که جعل پيشه اند پاک
ز آن طالبان مشک و نسيم سمن نيند
آرى به آب نايژه خو کرده اند از آنک
مستسقيان لجه بحر عدن نيند
بل تا مرض کشند ز خوان هاى بد گوار
کارزانيان لذت سلوى و من نيند
بينا دلان ز گفته من در بشاشت اند
کورى آن گروه که جز در حزن نيند
جائى است ضيمران ضمير مرا چمن
کارواح قدس جز طرف آن چمن نيند
نساج نسبتم که صناعات فکر من
الا ز تار و پود خرد جامه تن نيند
نجار گوهرم که نجيبان طبع من
جز زير تيشه پدر خويشتن نيند
وين جاهلان ملمع کارند و منتحل
ز آن گاه امتحان بجز از ممتحن نيند
از نوک خامه دفتر دلشان سيه کنم
کايشان زنخ زنند، همه خامه زن نيند
آنجا که من فقاع گشايم ز جيب فضل
الا ز درد دل چو يخ افسرده تن نيند
معصوم کى شوند ز طوفان لفظ من
کز نوح عصمت الا فرزند و زن نيند
در کون هم طويله خاقانيند ليک
از نقش و نطرتند ز نفس و فطن نيند
حقا به جان شاه که هم شاه آگه است
کايشان سزاى حضرت شاه ز من نيند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید