در بى اعتنايى به دنيا

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
نه به دولت نظرى خواهم داشت
نه ز سلوت اثرى خواهم داشت
نه از آن روز فرو رفته عمر
پس پيشين خبرى خواهم داشت
ميوه دارم که به دى مه شکفد
که نه برگى نه برى خواهم داشت
کرم شب تابم در تابش روز
که نه زورى نه فرى خواهم داشت
وه که سد ره من جان و دل است
که به سدره مقرى خواهم داشت
نه نه کارم ز فلک نيک بد است
من هراس از بترى خواهم داشت
شيشه اى بينم پر ديو و پرى
من پى هر بشرى خواهم داشت
از بر عالم گوساله پرست
رخت بر گاو ثرى خواهم داشت
تير باران بلا پيش و پس است
از فراغت سپرى خواهم داشت
همه روز و شب عمرم خواب است
خواب شب مختصرى خواهم داشت
روز اعمى است شب انده من
که نه چشم سحرى خواهم داشت
بخت گويند که در خواب خر است
مه نه دنبال خرى خواهم داشت
گر چه چون آب همه تن زرهم
نه اميد ظفرى خواهم داشت
چون زره گرچه همه تن چشمم
نه به ديدن بصرى خواهم داشت
به زمستان چو تموز از تف آه
تاب خانه جگرى خواهم داشت
خانه جان دارم و خوانچه سرخوان
که نه طبخى نه خورى خواهم داشت
چارپايى دو سه و يک دو غلام
چارپا هم بکرى خواهم داشت
نه جنيبت نه ستام و نه سلاح
نز وشاقان نفرى خواهم داشت
کاه برگى تن و جو سنگى صبر
کاه و جو اين قدرى خواهم داشت
از فلک خيمه و از خاک بساط
وز سرشک آب خورى خواهم داشت
چون ز تبريز رسم سوى هرات
هم به رى رهگذرى خواهم داشت
عقرب از طالع تبريز و رى است
نه ز عقرب ضررى خواهم داشت
من چو برجيس ز حوت آمده ام
سرطان مستقرى خواهم داشت
گر چه درياست عراق از سفرش
نه اميد گهرى خواهم داشت
تشنه لب بر لب دريا چو صدف
سرو تن پى سپرى خواهم داشت
صدفش چشم ندارم ليکن
از نهنگش حذرى خواهم داشت
عزلتى دارم و امن اينت نعيم
زين دو نعمت بطرى خواهم داشت
هيچ درها سوى درها نبرم
که نه زين به دررى خواهم داشت
گرچه آتش سرم و باد کلاه
نه پى تاجورى خواهم داشت
نه در هيچ سرى خواهم کوفت
نه سر هيچ درى خواهم داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید