اين قصيده را منطق الطير گويند مطلع اول در وصف صبح و مدح کعبه و مطلع ثانى در وصف بهار و مدح پيامبر بزرگوار

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
خيمه روحانيان کرد معنبر طناب
شد گهر اندر گهر صفحه تيغ سحر
شد گره اندر گره حلقه درع سحاب
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
برده کلاه زرش قندز شب را ز تاب
بال فرو کوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل
بانگ برآورد کوس، کوس سفر کوفت خواب
صبح برآمد ز کوه چون مه نخشب ز چاه
ماه برآمد به صبح چون دم ماهى ز آب
نيزه کشيد آفتاب حلقه مه در ربود
نيزه اين زر سرخ حلقه آن سيم ناب
شب عربى وار بود بسته نقابى بنفش
از چه سبب چون عرب نيزه کشيد آفتاب
بر کتف آفتاب باز رداى زر است
کرده چو اعرابيان بر در کعبه مآب
حق تو خاقانيا کعبه تواند شناخت
ز آخور سنگين طلب توشه يوم الحساب
مرد بود کعبه جوى طفل بود کعب باز
چون تو شدى مرد دين روى ز کعبه متاب
کعبه که قطب هدى است معتکف است از سکون
خود نبود هيچ قطب منقلب از انقلاب
هست به پيرامنش طوف کنان آسمان
آرى بر گرد قطب چرخ زند آسياب
خانه خدايش خداست لاجرمش نام هست
شاه مربع نشين تازى رومى خطاب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید