مطلع سوم

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
نافه آهو شده است ناف زمين از صبا
عقد دو پيکر شده است پيکر باغ از هوا
روح روان است آب بى عمل امتحان
زر خلاص است خاک بى اثر کيميا
شاخ شکوفه فشان سنقر کانند خرد
هر نفسى بال و پر ريخته شان از قضا
دفتر گل را فلک کرد به شنگرف رنگ
زرين شيرازه زد هر ورقى را جدا
بر قد لاله قمر دوخت قباهاى رش
خشتک نفطى نهاد بر سر چينى قبا
دوش نسيم سحر بر در من حلقه زد
گفتم هان کيست؟ گفت : قاصديم آشنا
جان مرا هديه کرد بوى سر زلف يار
از نفحات ربيع در حرکات صبا
گفتم ز اسرار باغ هيچ شنيدى بگوى
گفت دل بلبل است در کف گل مبتلا
گفتم کامروز کيست تازه سخن در جهان
گفت که خاقانى است بلبل باغ ثنا
مادح شيخ امام، عالم عامل که هست
ناصر دين خداى مفتخر اوليا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید