مطلع دوم

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى صفت زلف تو غارت ايمان ما
عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا
بر در ايوان توست پاى شکسته خرد
بر سر ميدان توست دست گشاده هوا
صد لطف از کردگار وز لب تو يک سخن
صد ستم از روزگار وز دل تو يک جفا
از رخ تو کس نداد هيچ نشانى تمام
وز مژه تو نکرد هيچ خدنگى خطا
اى تو ز ما بيخبر ما به تمناى تو
بس که بپيموده ايم عالم خوف و رجا
گاه بدزديم چشم از تو ز بيم رقيب
گه به نظر بشکنيم چشم رقيب تو را
لعل تو طرف زر است بر کمر آفتاب
وصل تو مهر تب است در دهن اژدها
بر سر کوى تو من نايب خاقانيم
بو که به ديوان عشق نام برآيد مرا
صبح اميد منى طاب عليک الصبوح
گرچه به شب هاى هجر طال على البلا
موى شکافم به شعر موى شدستم ز غم
ليک نگنجم همى در حرم مقتدا
صدر براهيم نام راد سليمان جلال
خواجه موسى سخن مهتر احمد سخا
يافت ز الطاف او عالم فرتوت، فر
برد ز انصاف او فصل بهاران، بها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید