شماره ٣٠١: نظر بر کجروان از راستان بيش است گردون را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نظر بر کجروان از راستان بيش است گردون را
که خاتم بيشتر در دل نشاند نقش واژون را
شهيدم ليک ميدانم که عشق عافيت دشمن
چو ياقوتم به آتش ميبرد هر قطره خون را
در آغوش شکنج دام الفت راحتى دارم
خيال زلف ليلى سايه بيد است مجنون را
گر از شور حوادث آگهى سر در گريبان کن
حصار عافيت جز خم نميباشد فلاطون را
نه تنها اغنيا را چرخ برميدارد از پستى
زمين هم لقمه هاى چرب داند گنج قارون را
شعور جسم زنجيريست در راه سبکروحان
که چون خط نقشبندد پاى رفتن نيست مضمون را
دل است آن تخم بيرنگى که بهر جستجوى او
جگر سوراخ سوراخ است نه غربال گردون را
بقدر کوشش عشق است نعل حسن در آتش
صداى تيشه فرهاد مهميز است گلگون را
خيال ما سوى فرش است در وحدت سراى دل
درون خويش دارد خانه آئينه بيرون را
حوادث مژده امن است اگر دل جمع شد (بيدل)
گهر افسانه داند شورش امواج جيحون را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید